سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
پنجره
معمولا دوست خوبی هستم و اگه شما خودتون بخواین می تونم براتون دوست خوبی باشم!
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 0
بازدید دیروز : 3
کل بازدید : 163671
کل یادداشتها ها : 74
خبر مایه

موسیقی


‏‍فکر می‏کنم...به آن روز فکر می‏کنم...به آن روز درصحرای سوزان کربلا...به آن روز که سنگ هم با دل سختش به حال حسین و یارانش خون گریه می‏کرد و آسمان...

فکر می‏کنم:چقدر سخت است که صحرا آنقدر داغ و تنور مانند باشد و خود تشنه و کودکان نیز...و به خاطر قطره‏ای آب در حالی که آب گوارا در مقابلت جاری است،با لب تشنه شهید شوی...

آه!چقدر سخت است که آرام آرام گهواره‏ی کودکی شش ماهه را تاب دهی و غنچه‏ی لب‏هایش که از شدت تشنگی آرام آرام باز و بسته می شود را نظاره گر باشی...و در آخر هم با لب تشنه او را راهی عرش کنند...ای خدا...!

چقدر سخت است که روی تلی از خاک بایستی و از آنجا داخل قتلگاه را بنگری و ببینی چگونه برادر را نیزه می‏زنند...روی زمین می‏افتد...سرش را از تن جدا می‏کنند...وای!

چقدر سخت است که آنقدر بابا را دوست داشته باشی اما مجبور باشی برای درد و دل با او تنها سرش را در دامن بگیری...

چقدر سخت است که علی اکبرت،عزیز شبیه به پیامبرت جلوی چشمانت نقش زمین شود...

و چقدر سخت است که ظهر،ذوالجناح را از دور ببینی اما سوار دریا دلش را نبینی...

آه!چقدر سخت است تحمل این همه مصیبت و دم نزدن...لعنت بر تو ای یزید...!






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ